جمله پند آموز
ناژین توس
توس یا طوس. شهری تاریخی در استان خراسان رضوی در ایران است.
از نوشتههای مورخان یونانی برمیآید که در دورهٔ هخامنشیان شهر توس به نام «سوسیا» (Susia) یاد میشده و یکی از پایتختهای ایالت پارت در شمال شرقی ایران و منطبق بر استان خراسان امروزی بودهاست.[۱][۲]: برخی از محققان برین باورند که سوسیا همان توس امروزی است.
واژهٔ توس در قرن دهم م. به مجموعهای از چندین پارچهآبادی و روستاهااطلاق میشد(معجمالبلدان توس را شامل ده هزار پارچهآبادی دانستهاست) و کوره(ده) نوقان و کوره(ده) تابران و روستای سناباد که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شدهاند جزو منطقه توس به شمار میآمد که در سال ۸۰۹ م. هارونالرشید و در سال ۸۱۸ م. امام رضا پیشوای هشتم شیعیان در آن مدفون گردید، جغرافیدانان آنجا را ولایت توس مینامیدند که همه دشت (فلات) مشهد فعلی را در برمیگرفت و روستای توس از همه آنها آبادتر بود.
در زمان جغرافیانویسان عرب شهر توس به واسطهٔ رونق و ترقی نیشابور اهمیت درخوری نداشت. توس هم مانند نیشابور به دست تولوی پسر چنگیزخان خراب و در زمان اوغدی (اوکتای) جانشین چنگیز به تجدید عمارتش پرداختند و از آن به بعد چند مرتبه مقر فرمانروایان مغول شد. پس از سقوط مغولهای ایران، توس با قوچان و کلات و ابیورد و نسا و واحهٔ مرو در جزو قلمرو دولت کوچکی که امیر ارغونشاه رییس طایفهٔ جون غربانی تشکیل داده بود درآمد، پس از ارغونشاه پسرانش محمدبیگ و علیبیگ جانشین پدر شدند. علیبیگ در سال ۱۳۸۲ م. مجبور به اطاعت از تیمور شده بعد وی را به فرغانه اعزام و در سال بعد کشته ساختند.
در سال ۱۳۸۹ م. پس از شورشی، مردم توس را قتل عام کردند و در این رویداد حدود ده هزار نفر کشته شدند. بازسازی عمارت قلعهٔ توس پس از فوت تیمور و در سال ۱۴۰۵ م. انجام گرفت. در دورههای بعد، نام توس را با نام مشهد یکجا میبرند، مشهد تدریجاً به واسطهٔ اهمیت مذهبی خود شهر توس را تحتالشعاع قرار داده و پایتخت خراسان گردید.
سیاحی هندی که معاصر نادر شاه بود از مهاجرت تدریجی ساکنان توس به مشهد سخن راندهاست و صنیعالدوله وزیر ایران (که بعدها ملقب به اعتمادالسلطنه گردید) قول این سیاح هندی را در کتاب خود به نام «مطلعالشمس» نقل کرده و وضع خرابههای توس در آن زمان را مفصلاً در این کتاب شرح دادهاست. در میان خرابهها هیچ گونه آثاری که دارای تاریخ باشد، دیده نمیشود. صنیعالدوله دیوارهای شهر را که یک فرسخ دور آن است و ارگی را که در قسمت شمال شرقی بوده و عمارت بزرگ آن که در داخل شهر بوده را مسجد میانگارد و نیز در همه جا طول و عرض و ارتفاع دیوارها و برجها و خرابههای سایر عمارتها را ذکر کردهاست.
در داخل ارگ قلعهٔ کوچکی بوده که بر روی تپهٔ مصنوعی ساخته بودند در کتاب یاد شده تصویر مسجد نیز ترسیم شده، این عمارت در نزد ایرانیان به نقارهخانه معروف است. فرزر در ضمن تعریف توس از منارهٔ کوچکی (در نزدیکی مسجد) و گنبد کوچکی در بالای قبر فردوسی که در بیرون شهر نزدیکی دروازهٔ جنوب شرقی واقع بوده سخن میراند به طوری که نقل میکنند ساختمان این گنبد را به عبیداللهخان بخارایی که در قرن شانزدهم م. زمامدار بوده نسبت میدهند.
در سال ۱۸۵۸ م. که خانیکاف به این سرزمین به سیاحت آمده بود دیگر آن گنبد نبود و در آن محل، گندم کاشته بودند. پروفسور ژوکوفسکی به سال ۱۸۹۰ م. به محل یاد شده رفته و تنها تپهای دیده بود که در آن کاوشهایی شده و این تپه از آجر و نیمه و قطعات کاشی که بدون شک از بنای خراب شده باقی مانده بودند تشکیل یافتهاست و شاید این همان بنایی باشد که فرزر مشاهده کرده بود. به طوری که دهقانان آنجا تعریف کرده بودند. تپهٔ مزبور را آصفالدوله حاکم سابق خراسان کنده و دور محوطهای که تشکیل یافته بود آجر گرفته و دیواری در اطراف تپه کشیده میخواست بنایی روی آن بسازد لیک پیش از پایان کار بدرود زندگانی گفت.
زمانی بود که آرامگاههای امامین یعنی امام احمد غزالی و امام محمد غزالی که دومی مؤلف کتاب شهیر احیاءالعلوم است در نزدیکی آرامگاه فردوسی بود، آرامگاه محمد غزالی در قرن چهاردهم م. در ضمن شرح سیاحت ابن بطوطه بیان گردیده لیک در این زمان از بین رفته و اثری از آن نماندهاست. توس در سمت شمالی کشفرود واقع است. در نزدیکی دروازهٔ جنوب شرقی توس در سر راه مشهد پل هشتچشمهای از روی رودخانه ساخته بودند، پل یاد شده در این زمان به حال نیمهخراب باقی است. فرزر و صنیعالدوله هر یک شرحی در توصیف این پل نگاشتهاند، مخصوصاً صنیعالدوله فاصلهٔ هر یک از چشمهها را هم ذکر کرده، پلی که بر روی کشفرود قدری پایینتر بر سر راه کلات و مشهد (به فاصلهٔ پنج میل از مشهد) ساختهاند و دارای یازده چشمهاست به وضع بهتر باقی مانده ولی نه به طوری که کاملاً بیعیب باشد. پل یاد شده به «پل شاه» معروف است.
در کتاب «حدودالعالم» از شهر توس یاد شدهاست: «ناحیتی است (به خراسان) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزهاست و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و [از وی] دیگ سنگین و سنگ فسان و شلواربند و جورب خیزد و به نوقان مرقد علی ابن موسیالرضا است و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارونالرشید است.»
در کتاب «نزهةالقلوب» از شهر توس چنین یاد شدهاست: «چند شهری است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازندهتر از خوشی آب و هوا گنجهٔ پر گنج در اران، صفاهان در عراق در خراسان، مرو و توس در روم باشد اقسرا.
توس از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات «صب لب» و عرض از خط استوا «لز». جمشید پیشدادی آن را ساخت، بعد از خرابیش، توس نوذر آن را تجدید عمارتش کرده و به نام خود منسوب گردانید و از مزار امام علی ابن موسیالرضا ابن جعفر در دیه (ده) سناباد به چهار فرسنگی توس است و قبر هارونالرشید، خلیفهٔ عباسی در مشهد آن حضرت است و مشهد توس از مشاهیر مزارات است و آن موضع اکنون شهرچه شده و از مشهد تا زاوهٔ سنجان پانزده فرسنگ است... و در جانب قبلی توس دروازهای است که سههزار ولی ابوبکر نام در مزارات این دروازهٔ رودبار آسودهاند و در جانب شرقی او قبر امام محمد غزالی و احمد غزالی و مزار فردوسی و معشوق توسی هم آنجا است. مردم توس، نیکوسیرت و پاکاعتقاد و غریبدوست باشند و از میوههای آنجا انگور و انجیر و بسیار شیرین باشد و در حوالی توس مرغزاری است آن را مرغزار رایکان گویند. گروهی از بزرگان چون جابر ابن حیان، پدر شیمی، فردوسی، خواجه نظامالملک، محمد ابن اسلم، امام محمد غزالی، خواجه نصیرالدین از آنجا باشند.»
از شهر توس در کتاب «معجمالبلدان» چنین یاد شدهاست: «شهری است به خراسان، میان آن و نیشابور قریب ده فرسنگ است و آن مشتمل بر دو بَلْده باشد، یکی را تابران گویند و دیگری را نوقان و آن دو را فزون از دههزار دیه باشد. فتح توس به روزگار عثمان بود و آرامگاه امام رضا و هارون بدانجاست.»
از شهر توس در کتاب «مسعر ابن مهلهل» چنین یاد شدهاست: «توس چهار شهر است که دو شهر آن بزرگ و دو کوچک اند و در آن آثار بناهای اسلامی مهمی وجود دارد، همچنین خانهٔ حمید ابن قحطبه در آن شهر است که مساحت آن یک میل در یک میل است و آرامگاه امام رضا و قبر رشید در برخی از بوستانهای آن خانهاست و میان توس و نیشابور قصر با شکوه عظیمی است که آن را بنیانی بس استوار است و من به بلندی دیوارها و استواری بنیان آن قصری ندیدهام و در داخل آن کاخ مقصورههایی است که زیبایی آنها مایهٔ حیرت و شگفتی است.
همچنین در درون قصر مزبور نوعی عمارت طولانی و دراز و رواقها و گنجینهها و خلوتخانههاست. من از چگونگی آن کاخ پرسیدم و دیدم مردم شهر به اجماع معتقدند که بنای مزبور یادگار یکی از تبابعهاست که از یمن به قصد تسخیر کشور چین حرکت کردهاست و چون بدین جایگاه رسیدهاست بر آن شدهاست که حرمسرا و گنجینهها و ذخایر خود را در محلی بگذارد و خود سبکتر به سیر خود ادامه دهد بدین منظور این کاخ را بنیان نهاده و نهر بزرگی در آن جاری ساختهاست که آثار آن نمودار است، آنگاه گنجها و ذخایر و حرمسرای خود را در آنجا گذارده و خود به چین رهسپار شده و پس از رسیدن به مقصود خود بدین جایگاه باز گشتهاست و آنگاه برخی از ذخایری را که در کاخ به ودیعت سپردهاست با خود به یمن برده و بسیاری از آنها را هم در همان کاخ باقی گذاردهاست ولی جایگاه گنجها و ذخایر مزبور را از نظرها نهان ساخته و صفات مواضع آنها را با آنها نوشتهاست و در زیر خاک مدفون ساختهاست و این وضع بر این کیفیت همچنان باقی بودهاست، کاروانها و مسافران بدان کاخ فرود میآمدهاند و از ذخایر و گنجینههای نهفته در آن به هیچ رو آگاه نبودهاند تا سرانجام این راز آشکار میشود و اسعد ابن ابییعفر، صاحب کحلان در روزگار ما این گنجینهها را بیرون میآورد، چه وی از صفات گنجینهها آگاه میشود و بیدرنگ گروهی را برای بیرون آوردن آنها بدان سوی گسیل میدارد و آنها گنجینهها را به یمن نزد وی میبرند.»
از نوشتههای مورخان یونانی برمیآید که در دورهٔ هخامنشیان شهر توس به نام «سوسیا» (Susia) یاد میشده و یکی از پایتختهای ایالت پارت در شمال شرقی ایران و منطبق بر استان خراسان امروزی بودهاست.[۱][۲]: برخی از محققان برین باورند که سوسیا همان توس امروزی است.
واژهٔ توس در قرن دهم م. به مجموعهای از چندین پارچهآبادی و روستاهااطلاق میشد(معجمالبلدان توس را شامل ده هزار پارچهآبادی دانستهاست) و کوره(ده) نوقان و کوره(ده) تابران و روستای سناباد که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شدهاند جزو منطقه توس به شمار میآمد که در سال ۸۰۹ م. هارونالرشید و در سال ۸۱۸ م. امام رضا پیشوای هشتم شیعیان در آن مدفون گردید، جغرافیدانان آنجا را ولایت توس مینامیدند که همه دشت (فلات) مشهد فعلی را در برمیگرفت و روستای توس از همه آنها آبادتر بود.
در زمان جغرافیانویسان عرب شهر توس به واسطهٔ رونق و ترقی نیشابور اهمیت درخوری نداشت. توس هم مانند نیشابور به دست تولوی پسر چنگیزخان خراب و در زمان اوغدی (اوکتای) جانشین چنگیز به تجدید عمارتش پرداختند و از آن به بعد چند مرتبه مقر فرمانروایان مغول شد. پس از سقوط مغولهای ایران، توس با قوچان و کلات و ابیورد و نسا و واحهٔ مرو در جزو قلمرو دولت کوچکی که امیر ارغونشاه رییس طایفهٔ جون غربانی تشکیل داده بود درآمد، پس از ارغونشاه پسرانش محمدبیگ و علیبیگ جانشین پدر شدند. علیبیگ در سال ۱۳۸۲ م. مجبور به اطاعت از تیمور شده بعد وی را به فرغانه اعزام و در سال بعد کشته ساختند.
در سال ۱۳۸۹ م. پس از شورشی، مردم توس را قتل عام کردند و در این رویداد حدود ده هزار نفر کشته شدند. بازسازی عمارت قلعهٔ توس پس از فوت تیمور و در سال ۱۴۰۵ م. انجام گرفت. در دورههای بعد، نام توس را با نام مشهد یکجا میبرند، مشهد تدریجاً به واسطهٔ اهمیت مذهبی خود شهر توس را تحتالشعاع قرار داده و پایتخت خراسان گردید.
سیاحی هندی که معاصر نادر شاه بود از مهاجرت تدریجی ساکنان توس به مشهد سخن راندهاست و صنیعالدوله وزیر ایران (که بعدها ملقب به اعتمادالسلطنه گردید) قول این سیاح هندی را در کتاب خود به نام «مطلعالشمس» نقل کرده و وضع خرابههای توس در آن زمان را مفصلاً در این کتاب شرح دادهاست. در میان خرابهها هیچ گونه آثاری که دارای تاریخ باشد، دیده نمیشود. صنیعالدوله دیوارهای شهر را که یک فرسخ دور آن است و ارگی را که در قسمت شمال شرقی بوده و عمارت بزرگ آن که در داخل شهر بوده را مسجد میانگارد و نیز در همه جا طول و عرض و ارتفاع دیوارها و برجها و خرابههای سایر عمارتها را ذکر کردهاست.
در داخل ارگ قلعهٔ کوچکی بوده که بر روی تپهٔ مصنوعی ساخته بودند در کتاب یاد شده تصویر مسجد نیز ترسیم شده، این عمارت در نزد ایرانیان به نقارهخانه معروف است. فرزر در ضمن تعریف توس از منارهٔ کوچکی (در نزدیکی مسجد) و گنبد کوچکی در بالای قبر فردوسی که در بیرون شهر نزدیکی دروازهٔ جنوب شرقی واقع بوده سخن میراند به طوری که نقل میکنند ساختمان این گنبد را به عبیداللهخان بخارایی که در قرن شانزدهم م. زمامدار بوده نسبت میدهند.
در سال ۱۸۵۸ م. که خانیکاف به این سرزمین به سیاحت آمده بود دیگر آن گنبد نبود و در آن محل، گندم کاشته بودند. پروفسور ژوکوفسکی به سال ۱۸۹۰ م. به محل یاد شده رفته و تنها تپهای دیده بود که در آن کاوشهایی شده و این تپه از آجر و نیمه و قطعات کاشی که بدون شک از بنای خراب شده باقی مانده بودند تشکیل یافتهاست و شاید این همان بنایی باشد که فرزر مشاهده کرده بود. به طوری که دهقانان آنجا تعریف کرده بودند. تپهٔ مزبور را آصفالدوله حاکم سابق خراسان کنده و دور محوطهای که تشکیل یافته بود آجر گرفته و دیواری در اطراف تپه کشیده میخواست بنایی روی آن بسازد لیک پیش از پایان کار بدرود زندگانی گفت.
زمانی بود که آرامگاههای امامین یعنی امام احمد غزالی و امام محمد غزالی که دومی مؤلف کتاب شهیر احیاءالعلوم است در نزدیکی آرامگاه فردوسی بود، آرامگاه محمد غزالی در قرن چهاردهم م. در ضمن شرح سیاحت ابن بطوطه بیان گردیده لیک در این زمان از بین رفته و اثری از آن نماندهاست. توس در سمت شمالی کشفرود واقع است. در نزدیکی دروازهٔ جنوب شرقی توس در سر راه مشهد پل هشتچشمهای از روی رودخانه ساخته بودند، پل یاد شده در این زمان به حال نیمهخراب باقی است. فرزر و صنیعالدوله هر یک شرحی در توصیف این پل نگاشتهاند، مخصوصاً صنیعالدوله فاصلهٔ هر یک از چشمهها را هم ذکر کرده، پلی که بر روی کشفرود قدری پایینتر بر سر راه کلات و مشهد (به فاصلهٔ پنج میل از مشهد) ساختهاند و دارای یازده چشمهاست به وضع بهتر باقی مانده ولی نه به طوری که کاملاً بیعیب باشد. پل یاد شده به «پل شاه» معروف است.
در کتاب «حدودالعالم» از شهر توس یاد شدهاست: «ناحیتی است (به خراسان) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزهاست و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و [از وی] دیگ سنگین و سنگ فسان و شلواربند و جورب خیزد و به نوقان مرقد علی ابن موسیالرضا است و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارونالرشید است.»
در کتاب «نزهةالقلوب» از شهر توس چنین یاد شدهاست: «چند شهری است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازندهتر از خوشی آب و هوا گنجهٔ پر گنج در اران، صفاهان در عراق در خراسان، مرو و توس در روم باشد اقسرا.
توس از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات «صب لب» و عرض از خط استوا «لز». جمشید پیشدادی آن را ساخت، بعد از خرابیش، توس نوذر آن را تجدید عمارتش کرده و به نام خود منسوب گردانید و از مزار امام علی ابن موسیالرضا ابن جعفر در دیه (ده) سناباد به چهار فرسنگی توس است و قبر هارونالرشید، خلیفهٔ عباسی در مشهد آن حضرت است و مشهد توس از مشاهیر مزارات است و آن موضع اکنون شهرچه شده و از مشهد تا زاوهٔ سنجان پانزده فرسنگ است... و در جانب قبلی توس دروازهای است که سههزار ولی ابوبکر نام در مزارات این دروازهٔ رودبار آسودهاند و در جانب شرقی او قبر امام محمد غزالی و احمد غزالی و مزار فردوسی و معشوق توسی هم آنجا است. مردم توس، نیکوسیرت و پاکاعتقاد و غریبدوست باشند و از میوههای آنجا انگور و انجیر و بسیار شیرین باشد و در حوالی توس مرغزاری است آن را مرغزار رایکان گویند. گروهی از بزرگان چون جابر ابن حیان، پدر شیمی، فردوسی، خواجه نظامالملک، محمد ابن اسلم، امام محمد غزالی، خواجه نصیرالدین از آنجا باشند.»
از شهر توس در کتاب «معجمالبلدان» چنین یاد شدهاست: «شهری است به خراسان، میان آن و نیشابور قریب ده فرسنگ است و آن مشتمل بر دو بَلْده باشد، یکی را تابران گویند و دیگری را نوقان و آن دو را فزون از دههزار دیه باشد. فتح توس به روزگار عثمان بود و آرامگاه امام رضا و هارون بدانجاست.»
از شهر توس در کتاب «مسعر ابن مهلهل» چنین یاد شدهاست: «توس چهار شهر است که دو شهر آن بزرگ و دو کوچک اند و در آن آثار بناهای اسلامی مهمی وجود دارد، همچنین خانهٔ حمید ابن قحطبه در آن شهر است که مساحت آن یک میل در یک میل است و آرامگاه امام رضا و قبر رشید در برخی از بوستانهای آن خانهاست و میان توس و نیشابور قصر با شکوه عظیمی است که آن را بنیانی بس استوار است و من به بلندی دیوارها و استواری بنیان آن قصری ندیدهام و در داخل آن کاخ مقصورههایی است که زیبایی آنها مایهٔ حیرت و شگفتی است.
همچنین در درون قصر مزبور نوعی عمارت طولانی و دراز و رواقها و گنجینهها و خلوتخانههاست. من از چگونگی آن کاخ پرسیدم و دیدم مردم شهر به اجماع معتقدند که بنای مزبور یادگار یکی از تبابعهاست که از یمن به قصد تسخیر کشور چین حرکت کردهاست و چون بدین جایگاه رسیدهاست بر آن شدهاست که حرمسرا و گنجینهها و ذخایر خود را در محلی بگذارد و خود سبکتر به سیر خود ادامه دهد بدین منظور این کاخ را بنیان نهاده و نهر بزرگی در آن جاری ساختهاست که آثار آن نمودار است، آنگاه گنجها و ذخایر و حرمسرای خود را در آنجا گذارده و خود به چین رهسپار شده و پس از رسیدن به مقصود خود بدین جایگاه باز گشتهاست و آنگاه برخی از ذخایری را که در کاخ به ودیعت سپردهاست با خود به یمن برده و بسیاری از آنها را هم در همان کاخ باقی گذاردهاست ولی جایگاه گنجها و ذخایر مزبور را از نظرها نهان ساخته و صفات مواضع آنها را با آنها نوشتهاست و در زیر خاک مدفون ساختهاست و این وضع بر این کیفیت همچنان باقی بودهاست، کاروانها و مسافران بدان کاخ فرود میآمدهاند و از ذخایر و گنجینههای نهفته در آن به هیچ رو آگاه نبودهاند تا سرانجام این راز آشکار میشود و اسعد ابن ابییعفر، صاحب کحلان در روزگار ما این گنجینهها را بیرون میآورد، چه وی از صفات گنجینهها آگاه میشود و بیدرنگ گروهی را برای بیرون آوردن آنها بدان سوی گسیل میدارد و آنها گنجینهها را به یمن نزد وی میبرند.»